خاطرات خانم بیکار

یکی از خوشی‌های دنیا امروز نصیبم شد. صاحب‌کاری بود که دوازده سال پیش نامیدم کرده بود و جوری جوابم کرده بود که تا مدت‌ها و سال‌ها حرفش تو ذهنم می‌چرخید. امروز من جوابش کردم. فهمیده بودم که دنبال نیرو برای استخدام است. رفتم باهاش حرف زدم؛ اما امروز جواب نه دادم. البته نه به خاطر خاطره‌ی قدیم و نه به صورت نامحترمانه!مؤدب


برای یک آدم بیکار این‌چنین انتقامی خیلی خیلی لذت‌بخش است.بلبلبلو

دنیا عجیب دار مکافات است.یعنی چی؟